عروسیه. تو چند تا اتاق مختلف دارن می رقصن. همه ی اتاق ها اندازه ی همن و درشون رو به حیاط باز می شه. همه دارن می رقصن...تو کل این خواب ابلهانه هیچ کس نیست که نرقصه.همه در حال رقصیدن حرف می زنن...
من و معشوق در حال رقص: - پاتو از زندگی ما بکش بیرون. - حتماً! همین الان میرم... - جدی میگی؟ - آره! چرا که نه...
و می رم. معشوق با حالت عجیبی مثل این که مست شده باشه شروع می کنه به رقصیدن...مثل کسی که می خواد از خوشحالی پرواز کنه ولی مجبوره که فقط برقصه...
صحنه ی آخر صورت منه (همون صورتی که تو خواب اون شکلی ام...) فقط مثل نقاشی فریاد دفرمه شدم. تو حیاط وایستادم و معشوق در حال رقص از پشت سرم معلومه...بیدار شو.تلفن...خوب شد بهت زنگ زدن وگرنه تا شب می خوابیدی...الو؟
و معشوق را خسته می کردی...معشوق از خوشحالی...
ماکان
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1383 ساعت 12:54 ق.ظ
پشه هه و مورچه هه با هم ازدواج میکنن ، ولی اصلا بچه دار نمیشدن میدونی چرا !؟؟!
آخه مورچه هه شبا تو پشه بند میخوابیده!
هر هر هر
عزیزم سلام
نمیدونم چی بگم
فقط میتونم بگم مطلبتو خوندم
اما فقط یه احساسی نمیدونم از غم یا شادی بهم دست داد
شاد و پر از عشق باشی تا بعد فلا....
arabic windos .
khunde nashod ham mohem niss .bikhial .
بابا چقدر آپدیت می کنی هردفعه می یام ۱۰۰ بار آپدیت شده.