عروسیه. تو چند تا اتاق مختلف دارن می رقصن. همه ی اتاق ها اندازه ی همن و درشون رو به حیاط باز می شه. همه دارن می رقصن...تو کل این خواب ابلهانه هیچ کس نیست که نرقصه.همه در حال رقصیدن حرف می زنن...

من و معشوق در حال رقص:
- پاتو از زندگی ما بکش بیرون.
- حتماً! همین الان میرم...
- جدی میگی؟
- آره! چرا که نه...

و می رم. معشوق با حالت عجیبی مثل این که مست شده باشه شروع می کنه به رقصیدن...مثل کسی که می خواد از خوشحالی پرواز کنه ولی مجبوره که فقط برقصه...

صحنه ی آخر صورت منه (همون صورتی که تو خواب اون شکلی ام...) فقط مثل نقاشی فریاد دفرمه شدم. تو حیاط وایستادم و معشوق در حال رقص از پشت سرم معلومه...بیدار شو.تلفن...خوب شد بهت زنگ زدن وگرنه تا شب می خوابیدی...الو؟

و معشوق را خسته می کردی...معشوق از خوشحالی...
نظرات 4 + ارسال نظر
امید پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:07 ق.ظ

پشه هه و مورچه هه با هم ازدواج میکنن ، ولی اصلا بچه دار نمیشدن میدونی چرا !؟؟!
آخه مورچه هه شبا تو پشه بند میخوابیده!
هر هر هر

بچه های اعماق پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:09 ق.ظ http://www.bohtan.blogsky.com

عزیزم سلام
نمیدونم چی بگم
فقط میتونم بگم مطلبتو خوندم
اما فقط یه احساسی نمیدونم از غم یا شادی بهم دست داد
شاد و پر از عشق باشی تا بعد فلا....

خودکار آبی پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:32 ق.ظ

arabic windos .
khunde nashod ham mohem niss .bikhial .

نیما پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:57 ق.ظ

بابا چقدر آپدیت می کنی هردفعه می یام ۱۰۰ بار آپدیت شده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد