سکس از بچگی ام می گیرد و بالا می رود...
دستت را می گیرم
پایین می برمت
تا بچگی ام
و در بچگی ام دوستت دارم،
دوست داشتن از بچگی ام بالا می رود...
خیانت بزرگ شده ی دوست داشته نشدن است
من متهم به عشق های از اول شکست خورده ام
این گونه تمام عشق هایم جاودانه اند...
روز را با تو ام
دوستیم و می خندیم
دست می دهیم و می خندیم
حرف می زنیم و می خندیم...
شب را تنهایم
عاشقیم و هیچ نمی گوییم
می بوسیم و هیچ نمی گوییم
حرف نمی زنیم و هیچ نمی گوییم،
هیچ
شب ها دچار عشقی هستیم که نمی دانی.
تا بچگی مان پایین می رویم،
تا آنگاه که بدون آن که بفهمیم می خندیم
بدون زبانی برای فکر کردن،
شب را تنهایم
از سکس می گیریم و پایین می رویم
تا آن گاه که بدون آن که بفهمیم دوست می داریم
بدون زبانی برای خیانت،
خیانت کوچک شده...
دستت را می گیرم.
می خندیم.
من و تو
سوار یک الا کلنگ خیلی خیلی بزرگیم
وقتی که بالایی
افق ها را نگاه می کنی
و لبخند می زنی...
پاهایم را می کوبم
بلند می شوم
پایین را نگاه می کنم
و نمی بینمت...
وای،
چه قدر سنگینم
سنگین...
قوانین نیوتون
باز بر ضد من اجرا می شوند،
پایینم می کشند
و چه قدر پاهایم درد می گیرند
وقتی می خواهم الاکلنگ را موازی نگه دارم.
زورم تمام می شود...
سنگینم...
سنگین...
بالا می روی .