هنوز به اندازه ی کافی دیر نشده. همیشه دیرتر از دیگران راه می افتم. مادرم می گوید خیلی خونسرد است. یعنی در گرما دست هایم گرم است، و در سرما دست هایم دست هایت را سردتر می کند. تو این چیزها را نمی دانی. نه این که نچشیده باشی، چشیده ای. از ماشین که پیاده شدی تا دم در رسیدی و کلید را چرخاندی و پشت سرت بستی. مادرت برایت سوپ درست کرده. برف می بارید و روی پشت بام شیب دار خانه ی روبرویی کبوترها زیر کولر آبسال بیکاری پناه گرفته بودند. داشتم فکر می کردم شاید بتوانم مراقبت باشم.
سلام ماکان عزیز
... روی پشت بام شیب دار خانه ی روبرویی کبوترها زیر کولر آبسال بیکاری پناه گرفته بودند. داشتم فکر می کردم شاید بتوانم مراقبت باشم...